.comment-link {margin-left:.6em;}

پنجشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۴

 

تنهايي


تنهای ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهايي من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانم ات، بنشین ، غمی نیست
حوای من ! بر من مگیر این خود ستایی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمان ات آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه ! فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سوی ات محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم زچشم شهر آن را
در دست های بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگر چه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

( محمد علي بهمني
)

Comments:
salam
khubi reza
bale hamun sun hastam
hamun pardis
hamun kufte zahre mareeeeeeeeeeee
khubi to?
 
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
 
ارسال یک نظر



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?