.comment-link {margin-left:.6em;}

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴

 

سه نقطه

كجاست جاي تو در جمله‎ي زمان كه هنوز...
كه پيش از اين؟ كه هم اكنون؟ كه بعد از آن؟ كه هنوز؟



و با چه قيد بگويم كه دوستت دارم؟
ـ كه تا ابد؟ كه هميشه؟ كه جاودان؟ كه هنوز؟



سؤال مي‎كنم از تو: هنوز منتظري؟
تو غنچه مي‎كني اين بار هم دهان كه هنوز...



چه قدر دلخورم از اين جهان بي‎موعود
از اين زمين كه پياپي … و آسمان كه هنوز...



جهان سه نقطه‎ي پوچي است، خالي از نامت
پر از «هميشه همينطور» از «همانكه هنوز»



همه پناه گرفتند در پي «هرگز»
و پشت «هيچ» نشستند از اين گمان كه «هنوز»



ولي تو «حتما»ي و اتفاق مي‎افتي!
ولي تو «بايد»ي اي حس ناگهان كه هنوز




در آستان جهان ايستاده چون خورشيد
همان كه مي‎دهد از ابرها نشان كه هنوز




شكسته ساعت و تقويم، پاره پاره شد
به جستجوي كسي آنسوي زمان كه هنوز...


( محمد سعيد ميرزايي )

Comments: ارسال یک نظر



<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?